بوی گل از سپیده میآید
اشک شوقم ز دیده میآید
گر چه از غم، شکسته بالِ من است
اشک من شاهد ملالِ من است
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
با حضورت ستارهها گفتند
نور در خانهٔ امام رضاست
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود