حماسه بی زن و زن بی حماسه بیمعناست
که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست
با دردهای تازهای سر در گریبانم
اما پر از عطر امید و بوی بارانم
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم
شام تو پر از نور سحرگاهی شد
خورشید خدا به سوی تو راهی شد