امروز دلتنگم، نمیدانم چرا! شاید...
این عمر با من راه میآید؟ نمیآید؟
با دردهای تازهای سر در گریبانم
اما پر از عطر امید و بوی بارانم
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند