همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
سینهها با سوختن، ارزندهتر خواهند شد
شمعها در عمق شب، تابندهتر خواهند شد
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
در پیچ و خم عشق، همیشه سفری هست
خون دل و ردّ قدم رهگذری هست