باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
همیشه در میان شادی و غم دوستت دارم
چه شعبانالمعظم، چه محرّم دوستت دارم
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند