تابید بر زمین
نوری از آسمان
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را
به پیکارِ «نخواهد شد» بیاور «میشود»ها را
یک روز که پیغمبر، از گرمیِ تابستان
همراه علی میرفت، در سایۀ نخلستان
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است