امتحان کردند مرد امتحان پسداده را
مرد بیهمتای موشکهای فوقالعاده را
بارالها سوخت دیگر جان غمپروردها
ریختند آتش به جان تشنگان، دلسردها
دلی داشت تقدیم دنیا نکرد
به دریا زد، این پا و آن پا نکرد
عمریست بیقرار، به سر میبریم ما
بر این قرار تا نفس آخریم ما
بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقیست
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل غنچهها گرفت