آسمان خشک و خسیس، ابرها بی‌ضربان
ناودان‌ها خاموش، جوی‌ها بی‌جریان
ماه، ماه روزه است
روز، روز ضربت است
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
در نالۀ ما شور عراقی مانده‌ست
در خاطره یک باغ اقاقی مانده‌ست
او خسته‌ترین پرنده‌ها را
در گرمی ظهر سایه می‌داد
توفان و باد و خورشید
بیداد کرد آن سال
با گوشۀ شالت پر پروانه‌ها را جمع کردی
گرد و غبار کاشی صحن و سرا را جمع کردی
چنان گنجشک می‌سایم سرم را روی ایوانت
که تا یک‌لحظه بالم حس کند گرمای دستانت
علی بود و همراز او فاطمه
و گل‌های روییده در باغشان
روز عاشوراست
کربلا غوغاست
