هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
ای خوانده سرود عشق را با لب ما
وی روح دمیده در تن مکتب ما
زیبایی چشمهسار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
دیر سالیست هر چه میخواهم
از تو یک واژه درخورت گویم
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی