صد بار اگر شویم فدای تو یاحسین
کاری نکردهایم برای تو یاحسین
ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
بعد از آن غروب تلخ، جان زخمی رباب
بیتو خو گرفته با زخمههای آفتاب
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
هلا! در این کران فقط به حُر، امان نمیرسد
که در کنار او به هیچکس زیان نمیرسد
سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه، آه از دل برآید
آن شب که آسمان خدا بیستاره بود
مردی حضور فاجعه را در نظاره بود
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
بر لب آبم و از داغ لبت میمیرم
هر دم از غصهٔ جانسوز تو آتش گیرم
به یاد دستِ قلم، تا بَرَم به دفتر، دست
به عرض عشق و ارادت، شوم قلم در دست
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟