دل مباد آن دل که اهل درد نیست
مرد اگر دردی ندارد، مرد نیست
تو زینت دلهایی ای اشک حماسی
از کربلا میآیی ای اشک حماسی
ای به بقیع آمده! هشیار باش
خفته چرا چشم تو؟ بیدار باش
چون بر او خصم قسم خوردۀ دین راه گرفت
بانگ برداشت، مؤذّن كه: خدا! ماه گرفت
ای کوی تو، کعبۀ خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
ای نقطهٔ عطف آفرینش
روح ادب و روان بینش
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم