خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم
تو زینت دلهایی ای اشک حماسی
از کربلا میآیی ای اشک حماسی
برخاستی تا روز، روز دیگری باشد
تقدیر فردا قصۀ زیباتری باشد
شبم در حضوری لبالب گذشت
کدامین شبم مثل آن شب گذشت
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
مرا مبین که چنین آب رفته لبخندم
هنوز غرقهٔ امواج سرد اروندم