صدای لرزش مسجد به چشم میآمد
چه میگذشت که رحمت به خشم میآمد
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت
سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت
مِنّی اِلَیْکِ... نامهای از غربت ایران
در سینه دارم حرفهایی با تو خواهرجان
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
آینه با آینه شد روبهروی
خوش بود آیینهها را گفتوگوی
ای بهشت آرزوهای علی
ای دو چشمت دین و دنیای علی
ای بهشتِ قُربِ احمد، فاطمه!
لیلةالقدر محمد، فاطمه!
باز به من راه سخن باز شد
طایر اندیشه به پرواز شد
دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
دادهست تکیه مادر هستی به دیوار