ای آنکه حدیث تو شنفتن دارد
گل با رخ خوب تو شکفتن دارد
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
ای تیر مرا به آرزویم برسان
یعنی به برادر و عمویم برسان
از لشکر کوفه این خبر میآید
زخم است و دوباره بر جگر میآید
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
آیینۀ وحی و آیت بیداریست
کارش همه دلنوازی و دلداریست
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
باید دل خود به عشق، پیوند زدن
دم از تو، تو ای خون خداوند! زدن
آن جمله چو بر زبان مولا جوشید
از نای زمانه نعرهٔ «لا» جوشید
در دشت بلا که خاک از خون تَر بود
یک باغ پر از شکوفهٔ پرپر بود
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی