ماییم و شکوهِ نصر انشاءالله
قدس است و شکستِ حصر انشاءالله
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
وقتی که زمین هنوز از خون دریاست
در غزه، یمن، هرات... آتش برپاست
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
اینان که ز عرصۀ بلا میگذرند
با زمزمۀ سرود «لا» میگذرند
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا
هی چشم به فردای زمین میدوزی
افتاد سرت به پای این پیروزی
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است