همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
چند روزیست فقط ابر بهاری شب و روز
ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز