تو آمدی و بهشت برین مکه شدی
امان آمنه بودی امین مکه شدی
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
فدای حُسن دلانگیز باغبان شده بود
بهار، با همه سرسبزیاش خزان شده بود
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند