ای طالب معرفت! «ولی» را بشناس
آن جان ز عشق مُنجلی را بشناس
همیشه سفرهاش وا بود با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابان بیهمتا
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شبهای من