تو خورشیدی و بیشک دیدنت از دور آسان است
ولی ادارک نور آیا برای کور آسان است؟
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
چون او کسی به راه وفا یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیامآوری نکرد
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
آفتاب بن علی بن حسين بن علی
راوی نور، شكافندۀ علم ازلی
اعماق آیههای یقین را شکافته
نور است و آسمان برین را شکافته
امشب میان گریه و لبخند خود گمم
سرشار از طلوع بهار تبسمم
در باغ جهان نسیم سرمد آمد
بر غنچۀ علم، فیض بیحد آمد
ای دانش و کمال و فضیلت سه بندهات
دشمن گشادهرو، ز گلستان خندهات
آرم سخن به نام تو، یا باقرالعلوم
تا گویم از مقامِ تو، یا باقرالعلوم
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
تو صبحِ روشنی که به خورشید رو کنی
حاشا که شام را خبر از تارِ مو کنی
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
آن مقتدا كه هستی دارد قوام از او
خورشید و ماه نور گرفتند وام از او
عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شبهای من
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی