چهل شب است که پای غم تو سوختهایم
به اشک خویش و نگاه تو چشم دوختهایم
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
شوریدهسری مسافری دلخسته
مانند نماز خود، شکسته بسته...
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
آه ای شهر دوستداشتنی
کوچه پس کوچههای عطرآگین
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم