سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا مىماند اگر زینب نبود
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال