ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
موعود خدا، مرد خطر میخواهد
آری سفر عشق، جگر میخواهد
وقتی که در آخرالزمان حیرانم
وقتی که خودم بندۀ آب و نانم
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
ز عمق حنجره بر بام شب اذان میگفت
حدیث درد زمین را به آسمان میگفت
سلام فلسفۀ چشمهای بارانی!
سلام آبروی سجدههای طولانی!
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
به روز مرگ شعرت سورۀ یاسین نخواهد شد
این جشنها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود!
نمی ز دیده نمیجوشد اگرچه باز دلم تنگ است
گناه دیدۀ مسکین نیست، کُمیت عاطفهها لنگ است