تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
کی میشود شبیهِ تو پیدا؟ علی علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا، علی علی
پرواز آسمانی او را مَلک نداشت
ماهی که در اطاعت خورشید شک نداشت
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود