بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
باید که گناه را فراموش کنیم
قدری به سکوت قبرها گوش کنیم
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
با ذكر یا كریم همه یاكریمها
خواندند با تو یا علی و یا عظیمها
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت