غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست