هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست