بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند