شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند