ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند