سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند