ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
سرخیِ شمشیر و سرنیزه تماشایی نبود
شام غمهای تو را لبخند فردایی نبود
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
غمی ویرانتر از بغض گلو افتاده در جانش
بزرگی که زبانزد بود دراین شهر ايمانش
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی