روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی