میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
یا ازلیَّ الظُّهور، یا ابدیَّ الخفا
نورُک فوقَ النَّظر، حُسنُک فوقَ الثنا
ما طائر قدسیم، نوا را نشناسیم
مرغ ملکوتیم، هوا را نشناسیم
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم