بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش