سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش