هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است