شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند