از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
باید که گناه را فراموش کنیم
قدری به سکوت قبرها گوش کنیم
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت