از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت