از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت