در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
از لحظههای آخرت چیزی نمیگویم
از پیکرت از پیکرت چیزی نمیگویم
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلمها تیغۀ شمشیر خواهد شد
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست