شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم