تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری