تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری