سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
باید که گناه را فراموش کنیم
قدری به سکوت قبرها گوش کنیم
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری