تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها