باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم