مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب