بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند