توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی